سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دشمن آنند که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]

نشریه طنز وصله

سلام

دیروز ، یکی نبود

امروز ، یکی بود

خداحافظ




علیرضا ::: یکشنبه 86/7/1::: ساعت 12:48 صبح

       حرف های گفتنی عالم به دو گونه اند: حرف هایی که نمی شود گفت و حرف هایی که نباید گفت، این عبارت را سقراط به زبان نیاورد ، اما با زندگیش آن را واقعیت بخشید،البته این عبارت را می توان تکرار کرد آنهم به این صورت:

«کارهای کردنی عالم بر دو گونه اند:..الخ»

 

 

                   


وصله ::: پنج شنبه 86/6/29::: ساعت 2:41 صبح

نفراول:هر وقت تردید داری تردید نکن، این اولین درسیه بهت یاد می دم. نفر دوم : این را کی یادت داده، نفر اول: یادم نیست ،این دومین درسیه که یادت می دم.

 

نفردوم: لزومی داره بگم ما رو فراموش کنی،نفر اول« سکوت ،مکث ،نگاه » ،نفر دوم: چون ما تو رو هرگز فراموش نمی کنیم.

 

 

من راست می گویم ، تو راست می گویی، اما همیشه او دروغ می گوید.

 

دیوارهای دانشگاه را بلندتر از
دیوارهای زندان ساخته بودند
حق داشتند
نگهبانی از فکرها خیلی دشوارتر
از نگهبانی از جرم است

 




وصله ::: پنج شنبه 86/6/29::: ساعت 2:1 صبح

میوه ممنوعه

دخترک مرا مقصر می داند که نیم نگاهی هم به او نیافکندم ،تقصیری ندارد، قلب ما را بد جایی کار گذاشتند.

 

nojv;


وصله ::: پنج شنبه 86/6/29::: ساعت 1:51 صبح

غروب پاییزه

دلم غم گیزه

چشم فلک نم نم

اشکاشا می ریزه


وصله ::: پنج شنبه 86/6/29::: ساعت 1:45 صبح

 

بی تو از آخر قصه ها می ترسم

باور کن هنوزم می شه به پاکی

 قصه های مادر بزرگ هجرت کرد

 تو بخوای

هنوزم می شه به کوچه ی تک  پروانه ها برگشت

با اینکه دوباره همون کوچه ی کوتاه بی کبوتر کفاف تکامل تمام ترانه ها رو می ده ، بیا لحظه کنار فانوس نفس های من آروم بگیر

 بیا و امشب رو بی واسطه سکسکه های گریه کنارم باش مگه

چی می شه

یک بار بی پوشش پرده بارون تماشات کنم   

 




وصله ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 2:40 صبح

توی لحظه های گند تنهایی، به باد فکر می کنم و به خاصیت باد در ابعاد مختلف، دلم به اندازه باد کنک باد کنک فروش محله مون قلمبه شده،  

آخرین حس بودن در کنار دیده شدن، این تمام نقش هایی بود که با آهم به نا له ام بدل شد، من له شده در افسوس ستاره های که نچیدم،هنوز به اشک هات تعظیم می کنم و به حرمت شب های که به فکرم بودی، به فکرت بودم و برایت اشک ساختم .یاس فلسفی رو ریختم تویی زباله دونی وخواب های رنگیم رو با قلم شکسته ام سیا ه و سفید کردم و رویا هایم با یک نخ سیگار عوض کردم، تا به خودم دروغ گفته باشم که فردا روشن تر از دیروز خواهد شد، نگو چرا اینقدر نا امیدم ، بگو دلت خوشه ، بگو هنوزم یاد نگرفتی رو راست بگی چه مرگته؟ وقتی یه چیز پیچیده رو تو خودت می ریزی، می شی عین خودت ، با یه من عسل اعلا هم قابل خوردن نیستی، دست  خودم نیست، دست هیچ کسی به جز خودت نیست، به حرمت دلی که می نویسد لحظه ای درنگ کن وبرای گنداب تنهایی هایمان دعا کن.              




وصله ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 2:26 صبح

بی راه ها به مقصد خود ساده می رسند، اما مسیر جاده به بن بست می رود.

 وای از غرور تازه به دوران رسیده ای، وقتی میان طایفه ای پست می رود.

 هرچند مزحک است و پر از خنده های تلخ، بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود




علیرضا ::: شنبه 86/6/17::: ساعت 8:29 عصر

میدونی

عاشقی مثل یه توپه

که هر وقت بهت میرسه تو افسایدی




علیرضا ::: دوشنبه 86/6/5::: ساعت 8:1 عصر

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
 به اکراه آورد دست از بغل بیرون
 که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
 چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
 مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
 منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
 تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
 حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است



علیرضا ::: جمعه 86/6/2::: ساعت 7:53 عصر

   1   2   3      >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1


بازدید دیروز: 28


کل بازدید :39032
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : وصله[42]
نویسندگان وبلاگ :
محمد جواد شایق (@)[0]

علیرضا (@)[14]


 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<